بازاین چه شورش است-بنددهم
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
محتشم کاشانی
****
کاش آن زمان سرای طبیعت نگون شدی
وز هم گسسته رابطه ی کاف و نون شده
کاش آن زمان که کشتی ایمان به خون نشست
فُلک فَلک زموج غمش غرق خون شدی
کاش آن زمان که رایت دین برزمین فتاد
زرّین لوای چرخ برین واژگون شدی
کاش آن زمان که عین عیان شد به خون تپان
سیلاب خون روان ز عیون عیون شدی
کاش آن زمان که گشت روان کاروان غم
ملک وجود را به عدم رهنمون شدی
کاش آن زمان ز سلسله ی خیل بی کسان
یک حلقه بند گردن گردون دون شدی
کاش آن زمان که زد مه یثرب به شام سر
چون شام، صبح روی جهان تیره گون شدی
کاش از حدیث بزم یزیدو شه شهید
دل خون شدی زدیده ی حسرت برون شدی
گرشور شام را به حکایت درآورند
آشوب بامداد قیامت برآورند
سیدمحمدحسین غروی اصفهانی