بازاین چه شورش است-بند دوازدهم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روى زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بسکه خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روى پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائى چنین نکرد
محتشم کاشانی
****
خاموش مفتقر که دل دهرآب شد
وزسیل اشک، عالم امکان خراب شد
خاموش مفتقر که از این شعر شعله بار
آتش به جان مرد و زن و شیخ و شاب شد
خاموش مفتقر که از این راز دل گداز
صاحبدلی نماند، مگر دل کباب شد
خاموش مفتقرکه زبرق نفیر خلق
دود فلک برآمد و خَرقِ حجاب شد
خاموش مفتقر که بسیط زمین ز غم
غرق محیط خون شد و در اضطراب شد
خاموش مفتقر که زبی تابی مَلَک
چشم فلک سرشک فشان چون سحاب
خاموش مفتقر که زدود دل مسیح
خورشید را به چرخ چهارم نقاب شد
خاموش مفتقر که از این ماتم عظیم
آدم به تاب آمدو خاتم زتاب شد
کس جز شهید عشق، وفایی چنین نکرد
وز دل، قبولِ بار جفایی چنین نکرد
سیدمحمدحسین غروی اصفهانی