بازاین چه شورش است-بند دوم
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
محتشم کاشانی
****
گلگون قبای عرصه ی میدان کربلا
زینت فزای مسند ایوان کربلا
لب تشنه ی فرات و روان بخش کاینات
خضر زلال وچشمه ی حیوان کربلا
سرمست جام ذوق و جگرسوز نار شوق
غواص بحر وحدت و عطشان کربلا
سرباز کوی دوست که در عشق روی دوست
افکنده سر، چو گوی، به چوگان کربلا
رکن یمان و کعبه ایمان که از صفا
در سعی شدزمکه به عنوان کربلا
لبیک برزبان به سر دست نقد جان
روی رضا به سوی بیابان کربلا
چون نقطه در محیط بلا ثابت القدم
گردن نهاد برخط فرمان کربلا
بر ماسوای دوست سر آستین فشاند
آسوده سرنهاد به دامان کربلا
سربرزمین گذاشت که تا سربلند شد
وز خود گذشت تا زخدا بهره مند شد
سید محمد حسین غروی اصفهانی