کوی دوست
يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ق.ظ
برآن سری که بگیری زلعل او کامی
شراب نوش که در عین پختگی خامی
به راه بادیه شرط است سَر قَدم کردن
اگر به کعبه ی کویش ببندی احرامی
نسیم صبح، خدا را تو محرم رازی
ببر زما به سر کوی دوست پیغامی
که آخر ای بت نامهربان من، چه شود
که خواجه ای بَرَد از بنده برزبان نامی
به خاک پای تو تا جان کنم نثار ای دوست
به سوی پُرسشِ رنجورِ غم بِنِه گامی
میان حلقه ی زلفی فتاده دل، که از او
پدید نیست نه آغازی و نه انجامی
رهت به صومعه ندهند زاهدان نیّر
قَدَم به دیر مغان نِه که رند بد نامی
«نیرتبریزی»
منبع:دیوان نیر تبریزی
۹۳/۰۶/۲۳