بیا...
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ق.ظ
کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا
تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچة شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم
به صبح جمعة من همچو آفتاب بیا
به دردهای به حیدر نگفتة زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم
به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا
سرشک دیدة میثم به سیل شد تبدیل
هنوز نالة او مانده بی جواب بیا
غلامرضا سازگار
منبع:نخل میثم
۹۳/۰۶/۰۸
علی اصغر عزیزازتونیزدل شادمان واندیشه از تو نوگشت.
امید دارم با توکل وتوسل به رب کریم شما که خود وخانواده سامی وگرام
سال ها علمدارعلی وبچه های علی"ع"بوده اید،مروز نیز-یعنی روزگارفتنه وتدبیروتصمیم - همواره سلامت ،موید ومنصور باشید.
باشدکه دیگر برادرانم نیز به خیل و اصحاب قلم درآیندتا باآثاری ارزشی و ولایی از ماندگاران تاریخ گردیده خودنیز نقاشان تاریخ شوند.
همواره دعا گوی شما،اکبر عزیزم،حاجی زاده ودیگران بوده وهستم.
با ابلاغ اذب واحترام مجددبه تو وخانواده شریف تو
شریفیان