طور تجلی
چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۴۹ ق.ظ
أَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَینَ الأَرضِ وَالسَّماء
من زمجنون وتو درحسن، سبق برده زلیلا
دل من سینه ی سینا، رخ تو تورتجلّی
هرکه را روی به یاریّ و نگاری به کناری
جز به دامان تو، مارا نبود دست تولّا
نالم از سرزنش حاشیه ی بزم تو؟ حاشا!
کنم از تازه حریفان تو گاهی گله؟ کلّا!
گرچه دوریم ولی مست می شوق حضوریم
عارفان را نبود، جز به تو، هم از تو تسلّی
وَهم هرگز نتواند که بدان پایه برد پی
رفرف همّت اگر بگذرد از عرش معلّی
ذرّه- هرچند دراین مرحله همّت بگمارد-
تاب خورشید ندارد و مَتی أَقبَلَ وَلّی
«قابَ قَوسَینِ» دو ابروی تو بس منظر عالی است
قوّه ی باصره ی عقل دَنا ثُمَّ تَدَلّی
«مفتقر» یار غیور است، زخود نیز بیاندیش
یَتَجَلّی لِفُؤادٍعَن سِوَی اللهِ تَخَلّی
«محمد حسین غروی اصفهانی»
منبع:دیوان مفتقر
۹۳/۰۳/۲۱
عاشقانی که حرف عمیق می فهمند و فنای معشوقند میگویند:
کنم از تازه حریفان تو گاهی گله؟ کلّا!