حسین غریب
چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ق.ظ
قدم گذاشت به روی دلم غبارغمت
میان سینه بلند است بیرق وعلمت
دوباره باز زچشمم ستاره می بارد
میان این همه آزاده حرم از کرمت
عروج میکنم ازدل به سوی تووقتی
میان تکیه بگیرم نوای دم به دمت
طواف می کنم ازدوربارگاه تورا
هنوز مستم ازآن بوی سیب صبحدمت
«مرازخویش بگیرو به خویش برگردان»
بده به شعردلم سوزو آه محتشمت
هنوز ذکر عطش مانده دردل صحرا
فرات بودو نشد نذرخشکی دولبت
صدای وای غریبم حسین مادرتو
هنوز می رسد از قتلگاه محترمت
۹۳/۰۲/۲۴