سوره ی مریم

من از مفصل این نکته مجملی گفتم****تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

سوره ی مریم

من از مفصل این نکته مجملی گفتم****تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

سوره ی مریم
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «شعرکهن» ثبت شده است

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

وگر نفس کشم افگار می‌شود، چه کنم

اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار

جهان به دیده ی من تار می‌شود، چه کنم

چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است

دلم ز گریه سبکبار می‌شود، چه کنم

ز حرف حق لب ازان بسته‌ام، که چون منصور

حدیث راست مرا دار می‌شود، چه کنم

نخوانده بوی گل آید اگر به خلوت من

ز نازکی به دلم بار می‌شود، چه کنم

توان به دست و دل از روی یار گل چیدن

مرا که دست و دل از کار می‌شود، چه کنم

گرفتم این که حیا رخصت تماشا داد

نگاه پرده ی دیدار می‌شود، چه کنم

نفس درازی من نیست صائب از غفلت

دلم گشوده ز گفتار می‌شود، چه کنم

صائب تبریزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۰۷:۰۳
علی اصغر رامندی صدیق

در نمود نقشها بی‌اختیار افتاده‌ام

مهره ی مومم به دست روزگار افتاده‌ام

بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

در بهشتم تا ز اوج اعتبار افتاده‌ام

خواری و بی‌قدری گوهر گناه جوهری است

نیست جرم من اگر در رهگذار افتاده‌ام

ز انقلاب چرخ می‌لرزم به آب روی خویش

جام لبریزم به دست رعشه‌دار افتاده‌ام

هر که بر دارد مرا از خاک، اندازد به خاک

میوه ی خامم، به سنگ از شاخسار افتاده‌ام

نیست دستی بر عنان عمر پیچیدن مرا

سایه ی سروم به روی جویبار افتاده‌ام

هیچ کس حق نمک چون من نمی‌دارد نگاه

داده‌ام حاصل اگر در شوره‌زار افتاده‌ام

صائب تبریزی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۰۵
علی اصغر رامندی صدیق

از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم

چون گل ز حسن خلق خود آزار می‌کشم

آزاده‌ام، مرا سر و برگ لباس نیست

از مغز خود گرانی دستار می‌کشم

هر چند شمع راهروانم چو آفتاب

از احتیاط دست به دیوار می‌کشم

آیینه پاک کرده‌ام از زنگ قیل و قال

از طوطیان گرانی زنگار می‌کشم

نازی که داشتم به پدر چون عزیز مصر

در غربت این زمان ز خریدار می‌کشم

مژگان صفت به دیده ی خود جای می‌دهم

از پای هر که در ره او خار می‌کشم

از بس به احتیاط قدم می‌نهم به خاک

دست نوازشی به سر خار می‌کشم

صائب به هیچ دل نبود دیدنم گران

بار کسی نمی‌شوم و بار می‌کشم

                                                                             صائب تبریزی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۵
علی اصغر رامندی صدیق

دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند

آیینه را رخ تو پریخانه می‌کند

دل می‌خورد غم من و من می‌خورم غمش

دیوانه غمگساری دیوانه می‌کند

آزادگان به مشورت دل کنند کار

این عقده کار سبحه ی صددانه می‌کند

ای زلف یار، سخت پریشان و درهمی

دست بریده ی که ترا شانه می‌کند؟

غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن

فانوس پرده‌داری پروانه می‌کند

یاران تلاش تازگی لفظ می‌کنند

صائب تلاش معنی بیگانه می‌کند

                                                                              صائب تبریزی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۳
علی اصغر رامندی صدیق

صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست

ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست

بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو

تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست

ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی

که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست

گو کم یار برای دل اغیار مگیر

دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست

تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست

به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست

من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک

که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست

نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی

تا غباری ننشیند به دل خرم دوست

هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را

همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست

«سعدی»

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۰۸:۰۷
علی اصغر رامندی صدیق

نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا

از ته دل گرد سر در هر نظر گردم ترا

می کند بی دست و پا نظارگی را جلوه ات

چون به این بی دست و پایی همسفر گردم ترا؟

کاش چون پرگار پای آهنین می داشتم

تا به کام دل چو مرکز گرد سرگردم ترا

در زمین خاکساری نقش پا گردیده ام

بر امید آن که شاید پی سپر گردم ترا

چون تو هرگز زیر پای خود نمی بینی ز ناز

من به امید چه خاک رهگذر گردم ترا

آفتاب و مه ترا از دور می بوسد زمین

من کدامین ذره ام تا گرد سر گردم ترا

چون ز بی قدری نیم شایسته بزم حضور

چشم دارم حلقه بیرون در گردم ترا

دامن از گرد یتیمی می فشاند گوهرت

چون غبار خاطر ای روشن گهر گردم ترا؟

یک کمر بسته است در ملک سلیمان کوه قاف

من چه مورم تا سزاوار کمر گردم ترا

هر که در هر جا شود گویا به ذکر خیر تو

گرد سر چون سبحه از صد رهگذر گردم ترا

سرمه واری از وجود خاکی من مانده است

بخت سبزی کو، که منظور نظر گردم ترا

گر چه خاکستر شدم، باز از خدا خواهم پری

تا مگر بر گرد سر، بار دگر گردم ترا

حلقه سرگشتگی می افتد از پرگار خویش

ور نه صائب می توانم راهبر گردم ترا

« صائب تبریزی»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۸:۰۵
علی اصغر رامندی صدیق

بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را

هست از طالب فزون درد طلب مطلوب را

کاه را بال و پر پرواز گردد کهربا

نیست در دست اختیاری سالک مجذوب را

حسن را از دیده های پاک نبود سرکشی

می کشد آیینه بی مانع به بر محبوب را

بوته خاری است جنت مو دیدار ترا

سیر چشمی می کند مکروه هر مرغوب را

بی قراری می شود بال و پر موج خطر

نیست جز تسلیم لنگر بحر پر آشوب را

دید تا درد گران سنگ من بی صبر را

شد زبان شکر امواج بلا ایوب را

از شکستن می شود پوشیده در دل راز عشق

پاره کردن می کند سربسته این مکتوب را

پیش روشن گوهران یک جلوه دارد خار و گل

کی کند صائب تمیز آیینه زشت و خوب را؟

«صائب تبریزی»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۳
علی اصغر رامندی صدیق

فرصتی داری زگرد اضطراب دل بر آ

همچو خون، پیش از فسردن زین رگ بسمل بر آ

قلزم تشویق هستی، عافیت امواج نیست

مشت خاکی جوش زن، سرتا قدم ساحل بر آ

نه فلک آغوش شوقی انتظار آماده است

کای نهال باغ بیرنگی ز آب و گل بر آ

از تکلف درفشارقبر نتوان زیستن

چون نفس دل هم اگر تنگی کند از دل بر آ

شوخی معنا برون از پرده های لفظ نیست

من خراب محملم، گو لیلی از محمل بر آ

خلقی آفت خرمن است اینجابه قدر احتیاط

عافیت می خواهی از خود اندکی غافل بر آ

کلفت دل دانه را از خاک بیرون می کند

هر قدر بر خویشتن تنگی از این منزل بر آ

عبرتی بسته است محمل بر شکست رنگ شمع

کای به خود وامانده در هررنگ ازاین محفل بر آ

تا دو عالم مرکز پرگار تحقیقت شود

چون نفس یک پرزدن بیدل! به گرد دل بر آ

«بیدل دهلوی»

 منبع: کتاب بیدل به انتخاب بیدل

  

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۵۵
علی اصغر رامندی صدیق

دریای خیالیم، نمی نیست دراینجا


جز وهم، وجودو عدمی نیست دراینجا


رمزدوجهان ازورق آینه خواندیم


جزگردتحیّر،رقمی نیست دراینجا


گردحشم بی کسی ات سخت بلند است


از خویش برون آ،علمی نیست دراینجا


ما بی خبران،قافله ی دشت خیالیم


رنگ است به گِردش، قدمی نیست دراینجا


برهم نزنی سلسله ی ناز کریمان


محتاج شدن،بی کرمی نیست دراینجا


از حیرت دل بند نقاب تو گشودیم


آئینه گری کار کمی نیست دراینجا


بیدل، من وبی کاری ومعشوق تراشی؟


جزشوق برهمن،سنمی نیست دراینجا


«بیدل دهلوی»


منبع: کتاب بیدل به انتخاب بیدل

 

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۲۰
علی اصغر رامندی صدیق