بازاین چه شورش است-بند یازدهم
اى چرخ غافلى که چه بیداد کرده اى
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده اى
پر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده اى
اى زاده زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده اى
کام یزید دادهاى از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اى
بهر خسى که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده اى
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفى و حیدر و اولاد کرده اى
حلقى که سوره لعل لب خود نبى بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کرده اى
ترسم تو را دمى که به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند
محتشم کاشانی
****
ای چرخ، تا دراین ستم آباد کرده ای
پیوسته خانه ی ستم، آباد کرده ای
بنیاد عدل و داد بسی داده ای به باد
زین پایه ی ستم که تو بنیاد کرده ای
تا داده ای، به دشمن دین کام داده ای
یا خاطری زنسل خطا شاد کرده ای
از دوده ی معاویه و زاده ی زیاد
تا کرده ای، به عیش و طرب یاد کرده ای
آبی نصیب حنجر سرچشمه ی حیات
ازچشمه سار خنجر فولاد کرده ای
سرحلقه ی ملوک جهان را به عدل و داد
دربند ظلم و حلقه ی بیداد کرده ای
ای کج روش! به پرورش هرخسی بسی
جورو جفا به شاخه ی شمشاد کرده ای
تا برق کین به گلشن ایمان و دین زدی
آفاق را، چورعد پر ازداد کرده ای
چون شکوه ی تورا به در داور آورند
دود از نهاد عالم امکان برآورند
سیدمحمدحسین غروی اصفهانی